باری این چنین است ...

دردم از یار است و درمان نیز هم

باری این چنین است ...

دردم از یار است و درمان نیز هم

برای نیما دهقانی

             انیمال

پ.ن: انیمال طرحی شخصی است و به هیچ وجه قصد توهین به نیمای عزیز را ندارد.

ادامه مطلب ...

شهر اتوبان زده

از آسمان شهر ما دائم ماشین می بارد و در کنج افقش به جای رنگین کمان هفت رنگ، اتوبان هفت بانده نقش می بندد. همه ی زندگیمان را اتوبان فرا گرفته است. از کادوی تولدمان که لاین سرعت است بگیر تا حلوای سر خاکمان که دانه های ریز آسفالت است. راستی مادرم چند ماهی است هر روز چاق تر می شود. فکر کنم می خواهد برایم یک اتوبان کوچولو به دنیا بیاورد.

حسرت

حسرت دیدارِ عشقش تتمه ی فتیله اش را می سوزاند. با تند بادِ وزنده از سوی پنجره ی رو به اتوبان می جنگید و تا نیمه شب به زحمت روشن می ماند تا سینه های چاق زیر آن سوتین رنگین کمانی را تماشا کند؛ اما هر شب پیش از لحظه دیدار فوت دخترک جانش را می گرفت.

جنتی پیروز شد

مثل هر روز از سرسره رنگین کمان سرازیر شد ولی این بار در عین ناباوری چتر نجاتش باز نشد. سرعت سقوطش به قدری زیاد بود که با آسفالت کف اتوبان یکی شد از بس این روزها چاق شده بود عزرائیل.

قرِ فرفره

سوزِ سرمای اتوبان بهشت زهرا تا مغز استخوان را می سوزاند ولی رضا و فرفره هایش از تک و تا نیوفتاده بودند. فرفره های هفت رنگ به دست باد میچرخیدند و برای شهر سیاه و سفید نقش رنگین کمان را بازی می کردند. بنز سفید رنگی جلوی پای رضا ترمز کرد. مرد خواست برای رهایی از نق نق های پسرش فرفره ای بخرد ولی پسر نخواست. زبان پسرکِ چاق صندلی عقب دراز بود که ماشین با صدای مهیبی از جا کنده شد.