باری این چنین است ...

دردم از یار است و درمان نیز هم

باری این چنین است ...

دردم از یار است و درمان نیز هم

مرد روزهای احتضار

این روزها چنان غرقه اوهام خویشم که از زندگی ساقط شده ام. نمی دانم این های که می نویسم غم من است یا تلخ کامیِ این قلم.

هرچه هست می دانم این طعم اسپرسو از سر خوشی در سلول هایم جریان ندارد و چیزی طعم زندگیم را این گونه کرده است.


کاش می دانستم پایان این همه انتظار و احتضار کی فرا خواهد رسید؟


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد