باری این چنین است ...

دردم از یار است و درمان نیز هم

باری این چنین است ...

دردم از یار است و درمان نیز هم

حلول

هیچ کس این شـهر تحویل نکرد الا درد

هیچ کس این دخـت تجلیل نکرد الا درد

گر این پروانه سر زِ پیله برون کرد، دانم

هیچکس این زایش تسهیل نکرد الا درد


پ.ن: شهر=ماه

سروها ایستاده می میرند

بهاران خجسته باد                                     بهاران خجسته باد


ترجیع بند سرودی خاطره انگیز

خاطره ای شیرین

خاطره ی پیروزی فرهاد بر پرویز

اینک اما ...

ادامه مطلب ...

نشد

خواستم سنگ سنگین باشم نشد

مثل طاووس، پر رنگین باشم نشد

دردهای ناگفته بسیار دارم،چه سود

هرچه خواستم غمگین باشم نشد

حرف

پس از مدت ها کلنجار با قلم به چنگش آوردم 

و با تمام وجود در مشت فشردمش.

تک بود و من نه!

خوب می دانم به تنهایی از پسش بر نمی آیم

«غم آمد غصه آمد ماتم آمد»

به جنگش رفتم تا به چنگم آید

حال که اینجاست در مشت

خیسی چشم هایم هم

به یاری آمده است تا خطی بنگارم

اما دیگر حرف ها مگویند ...

خندیستن

«بخند تا دنیا بهت بخنده»

من گریه می کنم

از خنده های دنیا خسته ام

اما او دست بردار نیست

هرچه بلندتر می گریم

بلندتر می خندد