باری این چنین است ...

دردم از یار است و درمان نیز هم

باری این چنین است ...

دردم از یار است و درمان نیز هم

سوگنامه آغاز فصل سرد

اینجا زمستان است یلدا نیست
سرما روز به روز بیشتر رسوخ می کند در سینه هامان
این چله را به سنن نیا به جشن و پایکوبی می گذرانیم تا هرم نفس هایمان ننه سرما را خانه نشین کلبه برفیش کند
اما دریغ از فردا که هر روز سردتر می شویم و تنور مهرمان فقط همین یک شب پخت می کند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد