با تلاش های شبانه روزی گروه های گشتی دومین متن ارسالی من برای آکادمی یافت شد.
شش سال پیش
آن روزها جز سروش و جام جم که خود می خریدم جورِ تهیه مابقی توشه ی مطبوعاتی خانوار را اخوی بزرگم به دوش می کشید؛ چرا که در یکی از چاپخانه های بزرگ شهر مشغول بود و سهمیه کاغذهای آغشته به فرهنگ را داغ داغ به خانه می آورد.
آن شب خاص،چهارشنبه بود مثل امشب سخت سرد. برادر آمد. برادر باز با دستی آغشته به فرهنگ آمد.
سوز زمهریر شبانگاهی را با سلامی گرم سوزاندم. دست های کاغذ آذین برادر را فشردم و در انتظار جیره هر شبی ماندم.
بس دلم تنگ بود. بی درنگ در صفحه های روزنامه چشم گرداندم. ساز همه اوراق بد آهنگ بود. در میان آن همه اوراق عریض و طویل، رخسار مُلوَن روزنامه ای دل و دینم را ربود. این یکی توفیقِ توفیر داشت و همان آغاز مرا مجذوب زیبایی بصری و اثری(!) خویش کرد.
از اخوی که جویای حالات و همچنین احوالات روزنامه کذا شدم، دانستم که ای دل غافل محبوب من هفته نامه ای است که چون پیش از پایان مراحل چاپ از دور خارج شده شکل و شمایل روزنامه گرفته است؛ یعنی نه جلد داشت و نه منگنه میانی.
از آن شب همشهری جوان شد عزیزترین یار مهربان من. یک هفته تمام از طرح جلدهای چشم نواز دوست محمدی لذت می بردم. با رویداد نویس ناشناخته اش می خندیدم و با یادداشت های حبیبه جعفریان می گریستم. سیامک رحمانی اش نقد بی طرف و صریح را می آموخت و دکتر رضایی طعم خوش کتاب خواری را به زیر زبانم می آورد.
اینگونه بود که همای سعادت خسته شد و لختی چند به روی شانه ی من نشست. یک سال و اندی مفتخر بودم که پیش از دیگران ه.ج می خوانم؛ اما دریغ و حسرت همیشگی که چقدر زود دیر می شود و این خوشی دوامی ندارد.
با افتتاح چاپخانه اختصاصی همشهری، عشق بازی انفرادی چهار شنبه های ما زیر چادر شب، به هم خوانی گروهی بامداد پنج شنبه بدل شد.
سلام .
نظر هر کسی برای خودش مهمه .
بنابراین من این دومیه رو می پسندم . شاید بیاد سروش نوجوان .
سلام نظر شما روی تخم چشمای ما جا داره
قضیه سروش نوجوانو نفهمیدم
این اون ظرایف و لطایفی(!) که میگم
از نثر متکلف شما بسی لذت بردیم
امضاء :الطاف ملوکانه
سپاس. ما نیز از تعارفات شما خوشایندمان شد و سخت مسرور گشتیم
الطاف ملوکانه کاش قدری به نقد این اثر می پرداختید تا با کمکتان ایرادات بسیار خویش را ریشه کن کنم.
هیچ شکلکی پیدا نکردم بذارم اینحا.فقط میگم آفرین.
تو همینجوری از اینجا رد بشی برای ما افتخاره چه برسه تعریق هم بکنی.
من همچنان منتظر خوندن متون ارسالیت هستم.
خط اخرش را نفهمیدم...............
وی کل مطب عالی بود
مخصوصا استفاده از تعابیر کهن
من یک سال و نیم. چهارشنبه شب ها قبل از انتشار رسمی مجله می خوندمش ولی بالاخره منم مجبور شدم 5شنبه ها صبح با بقیه بخونم.
ممنون.
سلام
همون اول توضیحاتت که نوشتی سروش رو خودت می خریدی خاطرات باعث شدن کلا نوشته دومیه بیشتر به دلم بشینه .
ولی از اونجایی که از کامنتایی که از دیروز دارن اینور و اونور رد و بدل میشن و من چیزی نمی فهمم ازشون گمونم باید تا رسیدن مجله سکوت کنم .
سلام.
ممنون حسین جان نظرت به شدت برام محترمه.
چرا که نه رفیق.اگه ادرس ایمیلتونو بگید براتون میل میکنم
اول میخواستم مثل شما هر دو رو بزارم تو وبم.بعد فک کردم بزارم اگه مجله خواست چاپ کنه اول اونجا چاپ بشه بعد تو وبم.چون به شدت سانسور میشه(چرا ه ج میخونم).اول بچه ها اونو بخونن بعد متن اصلی رو تا بهتر دستشون بیاد چه می کنه این قیچی!
بسیار ممنون.
فکر نکنم همشهری قصد چاپ داشته باشه.
ایمیلم رو براتون کامنت میذارم.
آقا رضا اولی رو که نظرم رو گفتم
ولی اگه اجازه بدی بگم دومی رو خیلی پسندیدم خیلی بیشتر از اولی این حکایت ما هم بود
چقدر جالب. من همش فکر می کردم این متنم اصلا مورد استقبال قرار نگیره.
خیلی آقایی مهدی عزیز
آقا رضا اولی رو که نظرم رو گفتم
ولی اگه اجازه بدی بگم دومی رو خیلی پسندیدم خیلی بیشتر از اولی این حکایت ما هم بود
داداش گیر دادیا!اونارو نمیفرستم درعوض یه متنی رو چندوقت پیش برای محمدرضا و زهرا ایزدی و نازنین و صدف فرستادم.اونو میفرستم برات.قبول؟!
داداش بفرست دیگه فوقش میگم خوشم نیومد دیگه.
ولی هرجور خودت راحتی.
آفرین بر شما و ذوق شما کاش باقی بچه ازت یاد بگیرن
صد آفرین بر شما و مابقی دوستان که در حقم لطف دارید.
با یه مطلب جنجالی در مورد انیشتن به روزم . سریع تر بیاید و نظر بدهید .
پیشاپیش بابت قونت کوچیک که خواندن رو سخت میکنه عذر خواهی میکنم .
.
خدمت خواهم رسید.
فدای سرت.
و باز مطمئن تر شدم که باید برنده می شدید.
قلمتان همیشه روان
و باز هم دعا می کنم لایق این همه موهبت دوستان باشم.
سرتان سبز و دلتان خوش باد.
دوست عزیز براتون فرستادم.پیشاپیش عذر خواهم بابت سر گیجه ی قلمم
شغری از استاذ بهمنی تقدیم به شما:(با این توضیح که اهالی محترم بندر عباس به دریا وقتی که ارامه میگن خواهر)
دریا شده ست خواهر و من هم برادرش
شاعرتر از همیشه نشستم برابرش
خواهر سلام! با غزلی نیمهآمدم
تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش
میخواهم اعتراف کنم هر غزل که ما
با هم سرودهایم جهان کرده از برش
خواهر زمان ،زمان برادرکشیست باز
شاید به گوشها نرسد بیت آخرش
با خود ببر مرا که نپوسد در این سکون
شعری که دوست داشتی از خود رهاترش
دریا سکوت کرده و من حرف میزنم
حس میکنم که راه نبردم به باورش
دریا منم! هماو که به تعداد موجهات
با هر غروب خورده بر این صخرهها سرش
هم او که دل زدهست به اعماق و کوسهها
خون میخورند از رگ در خون شناورش
خواهر! برادر تو کم از ماهیان که نیست
خرچنگها مخواه بریسند پیکرش
دریا سکوت کرده و من بغض کردهام
بغض برادرانهای از قهر خواهرش
وای فوق العاده بود. چطور من این غزل استادو نخونده بودم؟چاپ شده؟
دریا منم! هماو که به تعداد موجهات
با هر غروب خورده بر این صخرهها سرش
یه دنیا ممنون از لطفتون، حالم عوض شد.
در رابطه با متن هاتون توضیح خواهم داد.
من در یک جمعی بودم که این شعرو خوندن خودشون.در مورد چاپ چیز نمیدونم متاسفانه.
من از وقتی شنیدمش خیلی از حساسیتهای برادرام برام تلطیف شده و درکشئن میکنم
خیلی خوب بود.
حساسیت های برادرانه گاهی کمی آزار دهنده میشن ولی همیشه دوست داشتنین.
من موندم این همه کلمه عجیب غریب رو ازکجات در میاری تو آخه!!! من مرشد و مارگاریتا تو بیشتر دوست داشتم!!
کدومش عجیب غریب بود الان؟
منم ائنو بیشتر دوست داشتم این یکی زاییده ی یک شب بی خوابیه
با اینکه خیلی اهل مطالعه نیستم ولی این متن رو دوست داشتم بهترین تعریف برای ه.ج خون شدن بود....
در ضمن انتخابت رو تبریک میگم..
ممنون زهره خانم.
لطف دارین. براتون آرزوی موفقیت روز افزون دارم.
چقد قشنگ بود این متنت دلی تر بود اون یکی رو با اینکه از کلمات وزین تری استفاده کردی واسه کسانیکه کتاب رو نخونده بودن سنگین بوده من فک کنم امثال دکتر رضایی از قبلیه خوششون اومده بچه ها این یکی منم هردو رو بسیار پسندیدم بازهم شما را شایسته تر از قبل برای انتخاب .........
ممنون مریم خانم.
اولی تکه ای از یک رمانه ولی دومی برای دله خودمه.
خیلی خوشحالم که خوشتون اومده. سپاس بی کران.