-
شاملو مرغ است
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 21:43
محض ابراز ارادت به استاد این سطر ها رای می نگارم تا بیشتر بدانم چه کسی دیگر در میانمان نیست! Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA شاملو مرغ است در عزا و عروسی سرش را می برند 86 سال پیش بود. از خانه شماره 134 خیابان صفی علی شاه صدای فریاد به گوش می رسید. در داخل خانه زنی مهاجر قفقازی بود که به شدت جیغ می کشید...
-
باز مرده بودم
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 11:38
من دل به رُخـت سـپرده بودم از این همه جنگ فسرده بودم تو مبهوت بازی و من مات تو تو فاتح و من باز مرده بودم
-
آشنایی زدایی از یار مهربان
دوشنبه 5 دیماه سال 1390 12:05
هر چه بیشتر « من یار مهربانم را » می خوانم بیشتر غمگین تنهاییش می شوم. سالیان سال است که دولت خدمتگزار و نهادهای متولی فرهنگ خود را به در و ایضاً دیوار می کوبند تا ما دانشجویان گرامی کمی فقط کمی به کتاب و کتاب خوانی وقعی بنهیم(!) و خدای ناکرده ذره ای بر بار علمی مان افزوده شود، اما خدا را شاکریم که دانشجو بیدار است و...
-
از من گذر نکن
شنبه 3 دیماه سال 1390 20:38
بر این جیب خسته ام نظر می کنند ز من به جرم نداشتن حذر می کنند پاکی در این بازار ندارد مشتری بر دل زخم می زنند و گذر می کنند
-
بیا ای آنکه زمان آمدنت گذشته است
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 23:09
سرد است هوای این روزگار ما بیا اسلام ما گرفته است بوی نا بیا آدینه را جنتی ها قرق کرده اند این بار برای خواندن نماز ما بیا
-
سوگنامه آغاز فصل سرد
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 23:35
اینجا زمستان است یلدا نیست سرما روز به روز بیشتر رسوخ می کند در سینه هامان این چله را به سنن نیا به جشن و پایکوبی می گذرانیم تا هرم نفس هایمان ننه سرما را خانه نشین کلبه برفیش کند اما دریغ از فردا که هر روز سردتر می شویم و تنور مهرمان فقط همین یک شب پخت می کند.
-
زمستان است
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 23:04
زمستان سر رسید. همه غرق شور و شادی اند اما این آغاز زمستان هیچ شادی را نوید نمی دهد و تنها آغازگر هجوم سرما بر موی رگ های بی خون من است. زمستان است، شالت را بر کمر سفت کن دسته ی داس را محکم بچسب مبادا ریشه ات را بزند این سرما
-
این بار نمی شود
یکشنبه 27 آذرماه سال 1390 15:07
گاهی گمان نمی کنی ولی می شود، گاهی نمیشود، نمیشود که نمیشود؛ گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است، گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود؛ گاهی گدای گدایی و بخت با تو نیست، گاهی تمام شهر گدای تو می شود...
-
خرگوشیوز
یکشنبه 27 آذرماه سال 1390 12:26
سرما به زیر پوستم رسوخ کرده است گرمای دستان و داستانت کجاست که ببینی تن نحیف این خرگوش سپید در مقابل سرما نایی ندارد؛ اما نیستی تا ببینی در خود می خزد تا دلت به حالش بسوزد و کت پشمیت را به رویش بیاندازی! منی که زمانی یوز بودم و غران، خرگوش شده ام. یوزی که از شب سیاه تر و چشمانش از ماه درخشان تر بود را ببین که خرگوشی...
-
مرد روزهای احتضار
یکشنبه 27 آذرماه سال 1390 11:48
این روزها چنان غرقه اوهام خویشم که از زندگی ساقط شده ام. نمی دانم این های که می نویسم غم من است یا تلخ کامیِ این قلم. هرچه هست می دانم این طعم اسپرسو از سر خوشی در سلول هایم جریان ندارد و چیزی طعم زندگیم را این گونه کرده است. کاش می دانستم پایان این همه انتظار و احتضار کی فرا خواهد رسید؟
-
شاید این جمله بیاید. شاید ...
جمعه 25 آذرماه سال 1390 18:58
اگر نُک خامه بر کاغذ روان شود و اگر این دل بی پیر رضا(!) دهد؛ شکواییه ای که در سینه نهان دارم را به آرامی افول برگ در خزان بازگو خواهم کرد. عجیب سخت است درد نادیده انگاشته شدن و از آن سخت تر درد فهمیده ناشدن. گاهی کسانی نمی فهمند و حرجی بهشان نیست چراکه یا ناشناسند یا باور ندارند که قابل اعتنایی؛ اما امان از روز مبادا...
-
مرگ مرا فرا می خواند
جمعه 25 آذرماه سال 1390 18:54
امروز ورژن 5 از سری مجموعه فیلم های مقصد نهایی را دیدم. بازهم تکرار همان قسمت های پیشین بود؛ فاقد هرگونه خلاقیت و نوآوری. ولی اعتراف می کنم که لحظاتی از فیلم تعلیق چنان یقه ام را گرفته بود که جرات نمی کردم لحظه ای از صفحه لپ تاپ چشم برگردانم.
-
دردیست غیر مردن ...
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 20:47
این شب شب غریبی ست. من اینجا تو هرجا و چقدر سخت است تنهایی می خواهم این بغض را فرو بدهم اما چه کنم که زور او بر من می چربد و گلوگاهم را سخت می فشارد. هجمه افکار خواب نیمه شبم را دزدیده اند فکر اینکه اینک هم بستر کیستی چون خوره به جانم افتاده.
-
باری این چنین است ...
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 15:03
اینجا قرارگاه مبارزه با شر و شور جوانی نیست بلکه مرهمی است بر زخم های ناسور شده ی جوانی که جویای نام است. درد این مرد درمانش آتش است اما کو کوره ای که آتشش از دل آتشین من داغ تر باشد؟ روزگار بدی است دوست از دشمن نا پیداست. نمی دانم چه می خواهم تنها دلیل نوشتن این خطوط کنار هم قرار دادن کلمات است و هرگونه برداشتی از...